زبانحال حضرت زینب در ورود به کربلا
این جا به غیر از شورهزاری نیست، برگرد در این خزان جای بهاری نیست برگرد دستــم به دامــانت، مكـش دامن ز دستم آرامـشـم این جــا قــراری نیست برگرد دیــدی تمــام نخــل ها ســر نیــزه بودند این باغ جــز ابـر غبــاری نیست برگرد این جا برای سر بریـدن دشت در دشت تیــغ است امّا هیـچ یــاری نیست برگرد از تــیــرهای حــرمـلــه پیــداست حـتّی رحمی به طفل شیرخواری نیست برگرد وقــتــی ز دستت آب مینــوشیــد دشمن دل گفت اینجا چشمه ساری نیست برگرد بــگــذار بــوســم بــوســه گـاه مادرم را آه این گـلــوی نیســواری نیست برگرد |